به گزارش مشرق، با لهجه عربی شامی صحبت میکند و نگران عدم برقراری ارتباط به خاطر لهجهاش است. «یک علوی محب سیده زینب سلامالله علیها» خود را اینگونه معرفی میکند و معتقد است محبتش به بانوی دمشق او را به عضویت در «دفاع وطنی سوریه» برای دفاع از حرم کشاند. در این راه رنج جانبازی را هم تجربه کرده است. اما وقتی خانه و کاشانهاش را تخریب کردند دیگر نتوانست در سوریه دوام بیاورد و به زندگی در میان شیعیان ایران پناه آورد.
ایده تشکیل نیروهای دفاع وطنی سوریه، ایده سردار شهید همدانی بود که آن را به بشار اسد پیشنهاد داد تا این بسیج را تشکیل دهد. نیروهای دفاع وطنی سوریه در واقع بسیج مردمی این کشور است که با سازماندهی و گذراندن دورههای آموزشی نحوه دفاع از کشور خود و مقابله با تروریستهای تکفیری را فرا گرفتهاند. این بسیج مردمی سازمان یافته در کنار ارتش سوریه و مدافعان حرم از کشورهای مختلف بخشی از جبهه مقاومت اسلامی در سوریه را تشکیل میدهند. شکل گیری روحیه مقاومت و ایثار در اعضای دفاع وطنی سوریه مهمترین ویژگی این گروه مقاومت است که با تأثیرپذیری از گروههای مقاومت مردمی منطقه تشکیل شده است.
بیشتر بخوانیم:
سفر با کتاب «من زندهام» تا قلب دختر سوری
محمد رائد خانکان متولد ۱۹۸۶ میلادی و اصالتاً اهل شهر دمشق در کشور سوریه است. این پناهجوی ۳۲ ساله سوری سه سال است که در ایران زندگی میکند و مهمترین عامل عزیمتش به ایران را محیط اسلامی این کشور برای تربیت فرزندانش عنوان میکند. او در گفتگو با تسنیم از فراز و نشیب عزیمتش به ایران میگوید. متن این گفتگو در ادامه میآید:
*آقای خانکان! در سوریه به چه کاری مشغول بودید و چه شد که به ایران سفر کردید؟
در دانشکده مهندسی مکانیک در سوریه درس خواندهام و پیش از شروع جنگ در سوریه یک مهندس کولر و تهویه بودم و شغل دولتی داشتم. سال ۲۰۱۲ در سوریه ازدواج کردم. همسرم دو سالی بود که در دانشگاه جامع دمشق اقتصاد میخواند که با من ازدواج کرد. او هم اصالتاً اهل سوریه است. ما دو دختر داریم که یکی ۷ ساله است و امسال تازه وارد مدرسه شده و دختر دیگرمان یک و نیم سال سن دارد.
شرایط جنگ ما را مجبور به مهاجرت کرد. سال ۲۰۱۵ بود که به ایران آمدیم. خیلی از اهالی سوریه به خاطر شرایط به کشورهای دیگر همچون ترکیه و کشورهای اروپایی پناه بردند وعدهای هم همچون من به ایران آمدند. پدر و مادر من هنوز در سوریه زندگی میکنند اما سه خواهر دارم که دوتای آنها به اروپا رفته و سومی به ترکیه هجرت کرده است.
* چرا شما همراه خواهرانتان به کشورهای اروپایی مهاجرت نکردید؟
هرچند در ایران هیچ فامیلی ندارم اما دلایل زیادی داشتم که همچون خواهران یا دوستانم به جای پناه آوردن به ترکیه و اروپا به ایران آمدم که مهمترین آن تربیت اسلامی فرزندانم بود. من دو دختر دارم که باید به مدرسه بروند و درس بخوانند. در ترکیه و اروپا شرایط و امکانات اسلامی برای تحصیل فرزندانم وجود ندارد. به غیر از آن وضعیت اقتصادی هم برایم مهم بود. شرایط زندگی در ایران از نظر اقتصادی همچون کشور سوریه پیش از جنگ است. در حالیکه شاید زندگی در کشورهای اروپایی بسیار گران تر تمام شود.
* از وضعیت زندگی مردم در سوریه بگویید. رابطه مردم سوریه با حضرت زینب (س) چگونه است؟
قبل از جنگ، اوضاع سوریه خوب بود و ما مشکلی نداشتیم. کل مردم سوریه یاد گرفته بودند که از هر طایفه و عقیدهای با دیگران در صلح باشند. مردم سوریه از طوایف و ادیان مختلف در یک شهر زندگی میکردند و با هم مشکلی نداشتند. مسیحی و یهودی و سنی و علوی همه به حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) احترام میگذاشتند و به نوعی با این اهل بیت (ع) ارتباط برقرار میکردند. حالا ممکن است که طرفداران ادیان دیگر مثل مسلمانان محب حضرت نبودهاند اما به حضرت زینب (س) احترام میگذارند. مثلاً ممکن بود یک مسیحی در دمشق وقتی در میانه مسیر خود به حرم مطهر حضرت زینب (س) میرسید، به نشانه احترام رو به حضرت علامت صلیب را روی بدن خود میکشید و به شیوه خود به ایشان سلام میداد. اما متاسفانه با حمله داعش و شروع جنگ در سوریه تعداد زوار حضرت زینب (س) به خاطر شرایط ناامن دمشق هم کمتر شد.
* شما و دیگر مردم سوریه وقتی فهمیدید که داعش به حرم حضرت زینب (س) هم حمله کرده است، چه کردید؟
برخی تکفیریهای کشورهای دیگر به خاطر پول به گروههای تروریستی پیوستند و به سوریه آمدند. کم کم در داخل مردم، گروه دفاع وطنی سوریه تشکیل شد و در کنار ارتش به مقابله با داعش پرداخت. بعد رزمندگان مقاومت از سایر کشورها هم برای دفاع از حرم به میدان آمدند. ارتش سوریه چون تجهیزات سنگین داشت، وارد زینبیه نمیشد. امنیت حرم بیشتر دست رزمندگان مقاومت نظیر بچههای حزبالله لبنان، دفاع وطنی و کتائب حزبالله عراق بود.
ما هم مثل خیلی از مردم سوریه علوی هستیم و علاقه زیادی به حضرت زینب (س) داریم. به همین خاطر من آموزش دیدم و سه سال داوطلب عضویت در دفاع وطنی سوریه شدم تا از حرم حضرت زینب (س) دفاع کنم. سالهای ۲۰۱۱، ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ من عضو دفاع وطنی سوریه بودم و هنوز کارت آن را همراه خود دارم.
* در طول این سالها با مدافعان حرم ایرانی هم برخورد داشتید؟
چون محل خدمتم در طول سالهای عضویت در دفاع وطنی در دمشق بود، زیاد با رزمندگان ایرانی برخورد نداشتم چون بچههای ایرانی بیشتر در حلب و فوعه و کفریا شناخته شده بودند اما با رزمندگان حزبالله برخورد داشتهام.
* در خانواده خود شهید یا جانباز دارید؟
خوشبختانه هیچیک از نزدیکانم را در جنگ از دست ندادم اما همگی ما مجروحیت زیادی از این جنگ را متحمل شدیم. من هم یکبار در منطقه داریا در دفاع از حرم حضرت سکینه (س) مجروح شدم که هنوز هم آثار این جراحت مشهود است. حرم حضرت سکینه هم در این جنگ تخریبهایی به خود دید اما الان آن را درست کردهاند.
* علاقمند هستید که باز هم به سوریه بازگردید؟
متاسفانه خانه ما در سوریه تخریب شده و خانه پدر و مادرم هم کوچکتر از آن بود که بتوان با هم در یک جا زندگی کرد. حالا سه سال است که در ایران زندگی میکنم.هرچند داعش از سوریه رفته و به غیر از ادلب و مناطقی نزدیک عراق که در دست جبه النصره مانده، بقیه تحت تصرف نیست اما مشکلات جنگ هنوز رفع نشده است. اگر مشکلات برطرف شده و جنگ تمام شود از خدایم هست که باز به سوریه بازگردم.
* چه تعداد از اهالی سوریه به ایران آمدهاند؟ از حال هم وطنانتان در اینجا خبر دارید؟
جمعی از آوارگان سوری به ایران آمدهاند و عموماً در تهران، مشهد و بندرعباس ساکن شده و مشغول کارند. تقریباً تمام سوریهایهایی که به ایران آمدهاند، در رستورانها مشغول کار شده و غذای عربی درست میکنند. من هم در یکی از همین رستورانها شاورما درست میکنم. عموماً به خاطر مشکل اختلاف زبان و ندانستن زبان فارسی، همه مجبور به کار در رستورانها هستیم. افرادی مثل من که صاحب همسر و فرزند هستند، ترجیح میدهند به خاطر تحصیل فرزندانشان در تهران سکونت داشته باشند تا فرزندان بتوانند از مدارس اعراب استفاده کنند.
*کیفیت زندگی در اینجا بهتر است یا سوریه؟
من روزانه ۱۲ ساعت در رستوران کار میکنم. از شرایط زندگی در اینجا نسبتاً راضی هستم. اما در آمدم در سوریه قبل از جنگ بهتر بود زیرا یک مهندس بودم و به هر حال شغل دولتی و تسهیلات داشتم. رستورانی که در آن کار میکنم متعلق به یک ایرانی است که شاید حدود ۹۰ درصد کارکنان آن عرب هستند.
* شما و هموطنان سوریتان در اینجا عموماً با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنید؟
مشکل زبان، یکی از مشکلات ما پناهجویان سوریهای است. مشکل ارتباط با مردم فارسی زبان داریم. ارتباط با مردم در محلی که در تهران ساکن هستیم به خاطر عرب زبان بودن ساکنین، خیلی سخت نیست اما در خارج از این محل مردم عربی نمیدانند و این ارتباط برای من که خیلی کم فارسی میفهمم و همسر و فرزندانم که اصلاً فارسی نمیدانند خیلی سخت است. چون حتی لهجه ما هم لهجه شامی است که با عرب زبانهای تهران که عموماً به لهجه عراقی صحبت میکنند، تفاوتهای زیادی دارد. اوایل که به ایران آمده بودیم، همسرم خیلی با این اختلاف لهجه مشکل داشت و حتی با همسایهها نمیتوانست درست ارتباط زبانی بگیرد. لهجه ما به لهجه لبنانی و فلسطینی نزدیکتر است.
اما در حال حاضر مشکل اصلی ما، مسئله اقامت است. ما با حمایت مجمع جهانی اهل بیت (ع) سه سال در ایران اجازه اقامت گرفتیم که حالا آخرین روزهای آن در حال اتمام است. از این به بعد اقامتمان با مشکل مواجه است و در این زمینه متاسفانه سفارت سوریه هم زیاد ما را حمایت نمیکند.
* چقدر به شهرهای ایران سفر کردهاید؟ ارتباط مردم با شما چگونه بوده است؟
متاسفانه به خاطر مشکل زبان و شرایط شغلی زیاد نتوانستهام سفر کنم. فقط یکبار به مشهد و یکبار به شمال رفتهام. خوشبختانه اکثراً مواجهه مردم ایران با ما به عنوان مردم سوریه خوب بوده است.